محل تبلیغات شما

سایه‌ی آدمک مثل همیشه بی‌صدا کنارم نشسته بود،به دیوار تکیه میدم وبا یک لبخند توی ذهنم و تو بی انتهاترین جاده قدم میزنم

و با خودم تک تک حرف‌های نگفته رو مرور میکنم

لبخندم که عمیق‌ترمیشه بی اراده قطره اشکی از چشمم روی گونه‌ام جاریمیشه

سریع دست میبرم و پاکش میکنم با لبخند میگم: میدونی که معمولا اینجورینیستم نمیذارم چشم‌هام ببارن

همونطور که به رو به رو خیره‌ست میگه: مگه قراره بهت جایزه بدن؟

متوجه منظورش نمیشم و خیره بهش منتظر توضیح میشم،عمیق تو چشم‌هام نگاهمیکنه و میگه: اگه گریه نکنی و جلوی ریختن اشک‌هات رو بگیری کسی بهت مدال افتخاریا جایزه نمیده،میده؟

لبخندی میزنم و میگم: میدونم ولی من

بقیه‌ی حرفم توی فریاد سایه‌ی آدمک گم میشه رو به روم ایستاده و دادمیزنه: که چی؟ولی تو چی؟ نمیتونی؟ لعنتی وقتی ناراحتی بگو ناراحتی،وقتی عصبی هستیداد بزن،وقتی دلت میشکنه بشین های های گریه کن وقتی اذیت میشی حرف بزن، کمر به مرگحس‌هاست بستی که چی بشه؟

سرم رو با دست‌هام فشار میدم و التماس‌وار بهش میگم:بس کن لطفا

عصبی شونه‌هام رو میگیره و همونطور که تم میده با صدای لرزونشمیگه: بس کنم که تو یک ترسو بمونی؟چرا به خودت نمیای؟هان؟ تاحالا عمیقبه "من"ی که سایه وارتوی دیوارها زندونیم نگاه کردی؟

بیشتر تم میده و ادامه میده: لعنتی میدونی این "من" بخاطرچی و چرا اینجا حبس ابد شده؟

حس میکنم با هر کلمه‌اش قلبم داره تیکه تیکه میشه توان حرف زدن رونداشتم زمزمه میکنم: تمومش کن

خیره به چشم‌هام نفس عمیقی میکشه و سری ت میده انگار دیگه عصبینیست اما صداش میلرزه با همون صدای لرزونش میگه: تو قهرمان این قصه‌ها نمیشی،آدمبدها قهرمان هیچ قصه‌ای نمیشن

چشم‌های پر از خواهشم بهش بود ولی سایه‌ی آدمک پوزخند میزنه و دورمیشهاینقدر دورکه یادم بندازه جای خالیش همیشه کنارم هست.

و هست.

و هست. 

نمیشود عشق را ترک کرد

در کم‌ات،کم می‌آورم

با یک فوت فروریخته بود

رو ,تو ,میده ,میگه ,میکنم ,عصبی ,سایه‌ی آدمک ,تم میده ,همونطور که ,به رو ,هیچ قصه‌ای

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

statarcigo چای در تنهایی doeballskypqui کسب درآمد از اینترنت Gerald's style تور اروپا | تور ترکیبی اروپا | تورهای نوروزی اروپا بیت ایران کوین | BitIranCoin hejahoota Peter's life Frank's page